غزل شماره ۱۲۱

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آيينه تو سياه رويى است
او را چه خبر که ماه روى است
آن آينه مى زداى پيوست
کورا گه پشت و گاه روى است
آن پشت ز عشق روى گردان
گر کرده تو را به راه روى است
کز عشق چو آفتاب گردد
هر ذره اگر سياه روى است
نه چرخ کلاه فرق عشق است
پس در خور آن کلاه روى است
تا اين رويش نگردد آن روى
او را همه در گناه روى است
هر ذره که هست در دو عالم
او را سوى پيشگاه روى است
نتواند يافت هرگز اين روى
آن را که به عز و جاه روى است
هرگز نرسد به ذروه عرش
آن را که به قعر چاه روى است
روى از همه شيوه بست بايد
آن را که به پادشاه روى است
زين شوق فريد را همه عمر
آورده به بارگاه روى است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید