غزل شماره ۹۱

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عشق جمال جانان درياى آتشين است
گر عاشقى بسوزى زيرا که راه اين است
جايى که شمع رخشان ناگاه بر فروزند
پروانه چون نسوزد کش سوختن يقين است
گر سر عشق خواهى از کفر و دين گذر کن
کانجا که عشق آمد چه جاى کفر و دين است
عاشق که در ره آيد اندر مقام اول
چون سايه اى به خوارى افتاده در زمين است
چون مدتى برآيد سايه نماند اصلا
کز دور جايگاهى خورشيد در کمين است
چندين هزار رهرو دعوى عشق کردند
برخاتم طريقت منصور چون نگين است
هرکس که در معنى زين بحر بازيابد
در ملک هر دو عالم جاويد نازنين است
کارى قوى است عالى کاندر ره طريقت
بر هر هزار سالى يک مرد راه بين است
تو مرد ره چه دانى زيرا که مرد ره را
اول قدم درين ره بر چرخ هفتمين است
عطار اندرين ره جايى فتاد کانجا
برتر ز جسم و جان است بيرون ز مهر و کين است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید