غزل شماره ۵۹

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آن دهان نيست که تنگ شکر است
وان ميان نيست که مويى دگر است
زان تنم شد چو ميانت باريک
کز دهان تو دلم تنگ تر است
به دهان و به ميانت ماند
چشم سوزن که به دو رشته در است
هر که مويى ز ميان و ز دهانت
خبرى باز دهد بى خبر است
از ميان تو سخن چون مويى است
وز دهان تو سخن چون شکر است
نه کمر را ز ميانت وطنى است
نه سخن را ز دهانت گذر است
ميم ديدى که به جاى دهن است
موى ديدى که ميان کمر است
چه ميان چون الفى معدوم است
چه دهان چون صدفى پر گوهر است
چون ميان تو سخن گفت فريد
چون دهان تو از آن نامور است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید