غزل شماره ۹

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در دلم افتاد آتش ساقيا
ساقيا آخر کجائى هين بيا
هين بيا کز آرزوى روى تو
بر سر آتش بماندم ساقيا
بر گياه نفس بند آب حيات
چند دارم نفس را همچون گيا
چون سگ نفسم نمکسارى بيافت
پاک شد تا همچو جان شد پر ضيا
نفس رفت و جان نماند و دل بسوخت
ذره اى نه روى ماند و نه ريا
نفس ما هم رنگ جان شد گوييا
نفس چون مس بود و جان چون کيميا
زان بميرانند ما را تا کنند
خاک ما در چشم انجم توتيا
روز روز ماست مى در جام ريز
مى مى جان جام جام اوليا
آسيا پر خون بران از خون چشم
چند گردى گرد خون چون آسيا
خويشتن ايثار کن عطار وار
چند گوئى لا على و لا ليا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید