شماره ۸۸٩٣: دلا بر عالم جان زن علم زين دير جسمانى

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دلا بر عالم جان زن علم زين دير جسمانى
که جانرا انس ممکن نيست با اين جن انسانى
در آن مجلس چو مستانرا ز ساغر سرگران بينى
سبک رطل گران خواه از سبک روحان روحانى
سماع انس مى خواهى بيا در حلقه جمعى
که در پايت سرافشانند اگر دستى برفشانى
چرا بايد که وامانى بملبوسى و ماکولى
اگر مرد رهى بگذر ز بارانى و بورانى
سليمانى ولى ديوان بديوان تو بر کارند
بگو تا بشکند آصف صف ديوان ديوانى
برون از جهل بوجهلى نبينم هيچ در ذاتت
ازين پس پيش گير آخر مسلمانى سلمانى
بملک جم مشو غره که اين پيران روئين تن
بدستانت بدست آرند اگر خود پور دستانى
اگر رهبان اين راهى و گر رهبان اين ديرى
چو ديارت نمى ماند چه رهبانى چه رهبانى
رود هم عاقبت بر باد شادروان اقبالت
اگر زين نگين دارى همه ملک سليمانى
چو مى بينى که اين منزل اقامت را نمى شايد
علم بر ملک باقى زن ازين منزلگه فانى
چو خواجو بسته ئى دل در کمند زلف مهرويان
از آنروز در دلت جمعست مجموع پريشانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید