شماره ٧٤٦: بر اشکم کهربا آبيست روشن

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بر اشکم کهربا آبيست روشن
سرشکم بى تو خونابيست روشن
اگر گفتم که اشکم سيم نابست
خطا گفتم که سيمابيست روشن
شبى خورشيد را در خواب ديدم
توئى تعبير و اين خوابيست روشن
شکنج زلف و روى دلفروزت
شبى تاريک و مهتابيست و روشن
خطت از روشنائى نامه حسن
بگرد عارضت بابيست روشن
رخت در روشنى برد آب آتش
ولى در چشم ما آبيست روشن
دلم تا شد مقيم طاق ابروت
چو شمعى پيش محرابيست روشن
کجا از ورطه عشقت برم جان
چو مى دانم که غرقابيست روشن
درش خواجو بهر بابى که خواهى
ز فردوس برين بابيست روشن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید