شماره ٦٩٣: دو جان وقف حريم حرم او کرديم

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دو جان وقف حريم حرم او کرديم
و اعتماد از دو جهان بر کرم او کرديم
چون خضر دست ز سرچشمه حيوان شستيم
تا تيمم بغبار قدم او کرديم
آنکه از درد دل خسته دلان آگه نيست
ما دواى دل غمگين بغم او کرديم
بى عنا و الم او نتوانيم نشست
ز آنکه عادت بعنا و الم او کرديم
آن همه نامه نوشتيم و جوابى ننوشت
گوئيا عقد لسان قلم او کرديم
زان جفا جوى ستمکاره نداريم شکيب
گر چه جان در سر جور و ستم او کرديم
اگر از سکه او روى نتابيم مرنج
که فقيريم و طمع در درم او کرديم
پيش آن لعبت شيرين نفس از غايت شوق
جان بداديم و تمناى دم او کرديم
يا رب آن خسرو خوبان جهان آگه بود
که چه فرياد بپاى علم او کرديم
مردم ديده هندو وش دريائى را
خاک روب سر کوى خدم او کرديم
در دم صبح که خواجو ره مستان مى زد
اى بسا ناله که بر زير و بم او کرديم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید