شماره ٦٨٤: ما بدرگاه تو از کوى نياز آمده ايم

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ما بدرگاه تو از کوى نياز آمده ايم
به هوايت ز ره دور و دراز آمده ايم
قدحى آب که برآتش ما افشاند
که درين باديه با سوز و گداز آمده ايم
بينوا گرد عراق ار چه بسى گرديديم
راست از راه سپاهان بحجاز آمده ايم
غسل کرديم به خون دل و از روى نياز
بعبادتگه لطفت بنماز آمده ايم
تا نسيم سمن از گلشن جان بشنيديم
همچو مرغ سحرى نغمه نواز آمده ايم
بيش ازين برگ چمن بود چو بلبل ما را
شاهبازيم کنون کز همه باز آمده ايم
همچو محمود نداريم سر ملکت و تاج
که گرفتار سر زلف اياز آمده ايم
تا چه صيديم که در چنگ پلنگ افتاديم
يا چه کبکيم که در چنگل باز آمده ايم
برگ خواجو اگر از لطف بسازى چه شود
کاندرين راه نه با توشه و ساز آمده ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید