شماره ٦٦٩: گلى به رنگ تو در بوستان نمى بينم

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گلى به رنگ تو در بوستان نمى بينم
باعتدال تو سروى روان نمى بينم
ستاره ئى که ز برج شرف شود طالع
چو مهر روى تو برآسمان نمى بينم
ز چشم مست تو دل بر نمى توانم داشت
که هيچ خسته چنان ناتوان نمى بينم
براستان که غبارى چو شخص خاکى خويش
ز رهگذار تو برآستان نمى بينم
ز عشق روى تو سر در جهان نهم روزى
ولى ز عشق رخت در جهان نمى بينم
بقاصدى سوى جانان روان کنم جان را
که پيک حضرت او جز روان نمى بينم
شبم بطلعت او روز مى شود ور نى
در آفتاب فروغى چنان نمى بينم
مگر ميان ضعيفش تن نحيف منست
که هيچ هستى ازو در ميان نمى بينم
ز بحر عشق اگرت دست مى دهد خواجو
کنار گير که آن را کران نمى بينم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید