شماره ٦٦٥: گر من خمار خود ز لب يار بشکنم

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر من خمار خود ز لب يار بشکنم
بازار کارخانه اسرار بشکنم
بر بام هفت قلعه گردون علم زنم
دندان چرخ سرکش خونخوار بشکنم
در هم کشم طناب سراپرده کبود
بند و طلسم گنبد دوار بشکنم
منجوق چتر خسرو سياره بفکنم
قلب سپاه کوکب سيار بشکنم
گر پاى ازين دواير کحلى برون نهم
چون نقطه پايدارم و پرگار بشکنم
بر اوج اين نشيمن سبز آشيان پرم
نسرين چرخ را پر و منقار بشکنم
بفروزم از چراغ روان شمع عشق را
ناموس اين حديقه انوار بشکنم
تا کى طريق توبه و سالوس و معرفت
جامى بده که توبه بيکبار بشکنم
خواجو بيا که نيم شب از بهر جرعه ئى
زنجير و قفل خانه خمار بشکنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید