شماره ٦٤٨: نشان روى تو جستم به هر کجا که رسيدم

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نشان روى تو جستم به هر کجا که رسيدم
ز مهر در تو نشانى نديدم و نشنيدم
چه رنجها که نيامد برويم از غم رويت
چه جورها که ز دست تو در جهان نکشيدم
هزار نيش جفا از تو نوش کردم و رفتم
هزار تير بلا از تو خوردم و نرميدم
کدام يار جفا کز تو احتمال نکردم
کدام شربت خونابه کز غمت نچشيدم
ترا بديدم و گفتم که مهر روز فروزى
ولى چه سود که يک ذره مهر از تو نديدم
بجاى من تو اگر صد هزار دوست گزيدى
بدوستى که بجاى تو ديگرى نگزيدم
جهان بروى تو مى ديدم ار چه همچو جهانت
وفا و مهر نديدم چو نيک در نگرديدم
بسى تو عهد شکستى که من رضاى تو جستم
بسى تو مهر بريدى که از تو من نبريدم
از آن زمان که چو خواجو عنان دل بتو دادم
بجان رسيدم و هرگز بکام دل نرسيدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید