شماره ٥٣٠: برگ نسرين ترا بى خار مى يابم هنوز

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
برگ نسرين ترا بى خار مى يابم هنوز
باغ رخسارت پر از گلنار مى يابم هنوز
دوش مى گفتى که چشم ناتوانم خوشترست
خوشترست اما منش بيمار مى يابم هنوز
تا نپندارى که بنشست آتش منصور از آنک
سوز عشقش همچنان از دار مى يابم هنوز
از سرشک چشم فرهاد اى بسا لعل و گهر
کاين زمان در دامن کهسار مى يابم هنوز
همچو خسرو جان شيرين باختم در راه عشق
ليک در دل حسرت دلدار مى يابم هنوز
ماه کنعانم برفت از کلبه احزان ولى
عکس رويش بر در و ديوار مى يابم هنوز
اول شب بود کان يار از شبستانم برفت
وز نسيم صبح بوى يار مى يابم هنوز
جز نسيمى کان به چين زلف او بگذشت دوش
دامنش پر نافه تاتار مى يابم هنوز
گر چه خواجو شد مقيم خانقاه اما مدام
خلوتش در خانه خمار مى يابم هنوز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید