شماره ٥٠٤: بوستان جنتست و سروم حور

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بوستان جنتست و سروم حور
تيره شب ظلمتست و ما هم نور
آب در پيش و ما چنين تشنه
باده در جام و ما چنين مخمور
دلبر از ما جدا و دل بر او
ما ز مى مست و مى ز ما مستور
بگذر از نرگسش که نتوان داشت
چشم بيمار پرسى از رنجور
هيچ غمخور مباد بى غمخوار
هيچ ناظر مباد بى منظور
اى رخت در نقاب شعر سياه
همچو خورشيد در شب ديجور
عين معتل عبهرت مفتوح
جيم مجرور طره ات مکسور
لؤلؤات عقد بسته با ياقوت
عنبرت تکيه کرده بر کافور
با تو همراهم و ز غير ملول
بتو مشغولم و ز خويش نفور
گر شدم تشنه لبت چه عجب
کاب خواهد طبيعت محرور
اى تو نزديک دل ولى خواجو
همچو چشم بد از جمال تو دور



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید