شماره ٥٠٣: اى تتق بسته از تيره شب برقمر

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى تتق بسته از تيره شب برقمر
طوطى خطت افکنده پر برشکر
خورده تاب از خم دلستانت کمند
گشته آب از لب درفشانت گهر
آهويت کرده بر شير گردون کمين
افعيت گشته بر کوه سيمين کمر
هندويت رانده برشاه خاور سپه
لشکر زنگت آورده بر چين حشر
چشم پرخواب و رخسار همچون خورت
برده زين عاشق خسته دل خواب و خور
گشته هندوى خال تومشک ختن
گشته لالاى لفظ تو لؤلؤى تر
نافه را از کمند تو دل در گره
لعل را از عقيق تو خون در جگر
ايکه هر لحظه در خاطرم بگذرى
يک زمان از سر خون ما در گذر
سرنهاديم بر پايت از دست دل
تا چه آيد ز دست تو ما را به سر
سکه روى زردم نبينى درست
زانکه نبود ترا التفاتى به زر
تا تو شام و سحر دارى از موى و روى
شام هجران خواجو ندارد سحر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید