شماره ٤٦١: کسى را از تو کامى برنيايد

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کسى را از تو کامى برنيايد
که اين از دست عامى برنيايد
بنا کام از لبت برداشتم دل
که از لعل تو کامى برنيايد
برون از عارض و زلف سياهت
به شب صبحى ز شامى برنيايد
بيار آن مى که در خمخانه باقيست
که کار ما به جامى برنيايد
به ترک نيک نامى کن که در عشق
نکونامى به نامى برنيايد
حديث سوز عشق از پختگان پرس
که دود دل ز خامى برنيايد
چو نون قامتم در مکتب عشق
ز نوک خامه لامى برنيايد
بسوز ناله زارم ز عشاق
نواى زير و بامى برنيايد
چه سروست آنکه بر بامست ليکن
سهى سروى ببامى برنيايد
برو خواجو که وصل پادشاهى
ز دست هر غلامى برنيايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید