شماره ٤٤٠: زهى لعل تو در درج منضود

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
زهى لعل تو در درج منضود
عذارت آتش و زلف سيه دود
ميانت چون تنم پيداى پنهان
دهانت چون دلم معدوم موجود
مريض عشق را درد تو درمان
اسير شوق را قصد تو مقصود
چرا کردى بقول بد سگالان
طريق وصل را يکباره مسدود
گناه از بنده و عفو از خداوند
تمنا از گدا وز پادشه جود
فکندى با قيامت وعده وصل
خوشا روزى که باشد روز موعود
خلاف عهد و قطع مهر و پيوند
ميان دلبران رسميست معهود
روان کن اى نگار آتشين روى
زلالى آتشى زان آب معقود
ز من بشنو نواى نغمه عشق
که خوش باشد زبور از لفظ داود
بود حکمت روان بر جان خواجو
که سلطانست اياز و بنده محمود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید