شماره ٤٢٩: راستى را در سپاهان خوش بود آواز رود

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
راستى را در سپاهان خوش بود آواز رود
در ميان باغ کاران يا کنار زنده رود
باده در ساغر فکن ساقى که من رفتم بباد
رود را بر ساز کن مطرب که دل دادم برود
جام لعل و جامه نيلى سيه روئى بود
خيز و خم بنماى تا خمرى کنم دلق کبود
گر تو ناوک مى زنى دور افکنم درع و سپر
ور تو خنجر مى کشى يکسو نهم خفتان و خود
شاهد بربط زن از عشاق مى سازد نوا
بلبل خوش نغمه از نوروز مى گويد سرود
در چنين موسم که گل فرش طرب گسترده است
جامه جان مرا گوئى ز غم شد تار و پود
آن شه خوبان زبردست و گدايان زيردست
او چو کيخسرو بلند افتاده و پيران فرود
مى برد جانم برمحراب ابرويش نماز
مى فرستد چشم من بر خاک درگاهش درود
چون ميان دجله خواجو را کجا بودى کنار
کز کنار او دمى خالى نيفتادى ز رود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید