شماره ٣٩١: گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند
وليک پيش وجود تو جمله کالعدمند
صبوحيان سحرخيز کنج خلوت عشق
چه غم خورند چو شادى خوران جام جمند
چو گنج عشق تو دارند در خرابه دل
نه مفلسند ولى منعمان بى درمند
چو قامت تو ببينند کوس عشق زنند
پريرخان که بعالم بدلبرى علمند
بقصد مرغ دل خستگان ميفکن دام
که طائران هوايت کبوتر حرمند
بتيغ هجر زدن عاشقان مسکين را
روا مدار که مجروح ضربت ستمند
چو آهوان پلنگ افکن ترا بينند
اگر بصيد روى از تو وحشيان نرمند
دمى نديم اسيران قيد محنت باش
ببين که سوختگان غم تو در چه دمند
خلاف حکم تو خواجو کجا تواند کرد
که بيدلان همه محکوم و دلبران حکمند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید