شماره ٣٠٧: چو ترک مهوشم از خواب مست برخيزد

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چو ترک مهوشم از خواب مست برخيزد
خروش و ناله ز اهل نشست برخيزد
خيال باده صافى ز سر برون کردن
کجا ز دست من مى پرست برخيزد
چنين که شمع سر افشاند و از قدم ننشست
گمان مبر که کسى را ز دست برخيزد
گهى که شست گشايد هزار نعره زند
نگار صف شکنم را ز شست برخيزد
معينست که آنماه پيکر از سر مهر
کنون که عهد مودت شکست برخيزد
شبى دراز بسا ناله دل مجروح
کزان دو زلف دلاويز پست برخيزد
کسى که خاک شود در لحد پس از صد سال
ببوى آن سر زلف چو شست برخيزد
ز رشک آنک تو با هرکه هست بنشينى
روان من ز سر هر چه هست برخيزد
چو چشم مست تو خواجو به حشر ياد کند
ز خوابگاه عدم نيمه مست برخيزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید