شماره ٢٠٣: اگر ترا غم امثال ما بود غم نيست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اگر ترا غم امثال ما بود غم نيست
که درد را چو اميد دوا بود غم نيست
دوا پذير نباشد مريض علت شوق
ولى چو روى مرض در شفا بود غم نيست
کنون که کشتى ما در ميان موج افتاد
اگر چنانکه مجال شنا بود غم نيست
صفا ز باده صافى طلب که صوفى را
بجاى جامه صوف ار صفا بود غم نيست
براستان که گدايان آستان توايم
وگر ترا غم کار گدا بود غم نيست
غمت چو ساغر اگر خون دل بجوش آرد
چو همدم تو مى جانفزا بود غم نيست
گرت فراق بزخم قفاى غم بکشد
مدار غم که چو وصل از قفا بود غم نيست
بغربتم چو کسى آشنا نمى باشد
بشهر خويشم اگر آشنا بود غم نيست
چنين که مرغ دلم در غمش هوا بگرفت
بسوى ما اگر او را هوا بود غم نيست
چو اقتضاى قضا محنتست و غم خواجو
اگر بحکم قضايت رضا بود غم نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید