شماره ١٨١: از روضه نعيم جمالش روايتيست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از روضه نعيم جمالش روايتيست
و آشوب چين زلف تو در هر ولايتيست
گويند بر رخ تو جنايت بود نظر
ليکن نظر بغير تو کردن جنايتيست
فرهاد را چو از لب شيرين گزير نيست
در گوش او ملامت دشمن حکايتيست
گفتم که چيست آنخط مشکين برآفتاب
گفتا بسان روى من از حسن آيتيست
ارباب عقل گر چه نظر نهى کرده اند
ليکن ز جان صبور شدن تا بغايتيست
آمد کنون بدايت عمرم بمنتها
ليکن گمان مبر که غمش را نهايتيست
گفتم مرا بکشت غمت گفت زينهار
خواجو خموش باش که اين خود عنايتيست
در تنگناى حبس جدائى توقعم
از آستان حضرتعالى حمايتيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید