شماره ١٧٣: زلف ليلى صفتت دام دل مجنونست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
زلف ليلى صفتت دام دل مجنونست
عقل بر دانه خال سيهت مفتونست
تا خيال لب و دندان تو در چشم منست
مردم چشم من از لعل و گهر قارونست
پيش لؤلؤى سرشکم ز حيا آب شود
در ناسفته که در جوف صدف مکنونست
عاقل آنست که منکر نشود مجنون را
کانکه نظاره ليلى نکند مجنونست
خون شد از رشک خطت نافه آهوى ختا
گر چه در اصل طبيعت چو ببينى خونست
عقل را کنه جمالت متصور نشود
زانکه حسن تو ز ادراک خرد بيرونست
مى پرستان اگر از جام صبوحى مستند
مستى ما همه زان چشم خوش مى گونست
تا جدا مانده ام از روى تو هرگز گفتى
کان جگر خسته دل سوخته حالش چونست
رحمتى کن که ز شور شکرت خواجو را
سينه آتشکده و ديده ز غم جيحونست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید