شماره ١٧١: سحاب سيل فشان چشم رودبار منست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سحاب سيل فشان چشم رودبار منست
سموم صاعقه سوز آه پرشرار منست
غم ار چه خون دلم مى خورد مضايقه نيست
که اوست در همه حالى که غمگسار منست
هلال اگر چه به ابروى يار مى ماند
ولى نمونه ئى از اين تن نزار منست
چو اختيار من از کاينات صحبت تست
گمان مبر که جدائى باختيار منست
خيال لعل تو هر جا که مى کنم منزل
مقيم حجره چشم گهر نگار منست
کنار چون کنم از آب ديده گوهر شب
بآرزوى تو تا روز در کنار منست
مرا ز ديده مى فکن که آبروى محيط
ز فيض مردمک چشم در نثار منست
فرونشان بنم جام گرد هستى من
اگر غبار حريفان ز رهگذر منست
طمع مدار که خواجو ز يار برگردد
که از حيات ملول آمدن نه کار منست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید