شماره ١٦٢: اگر چه بلبل طبعم هزار دستانست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اگر چه بلبل طبعم هزار دستانست
حديث من گل صد برگ گلشن جانست
ز بيم چنگل شاهين جان شکار فراق
دلم چو مرغ چمن روز و شب در افغانست
چو تاب زلف عروسان حجله خانه طبع
روان خسته ام از دست دل پريشانست
چو از سر قلمم برگذشت آب سياه
سفينه ساز و مينديش ازينکه طوفانست
کسى که ملکت جم پيش همتش بادست
اگر نظر بحقيقت کنى سليمانست
دواى دل ز دواخانه محبت جوى
که نزد اهل مودت وراى درمانست
دل خراب من از عشق کى شود خالى
چرا که جايگه گنج کنج ويرانست
چو چشمه خضر ار شعر من روان افزاست
عجب مدار که آن عين آن حيوانست
ورش بمصر چو يوسف عزيز مى دارند
غريب نيست که اورنگ ماه کنعانست
نه هر که تيغ زبان مى کشد جهانگيرست
نه هر که لاف سخن مى زند سخندانست
اگر ز عالم صورت گذشته ئى خواجو
بگير ملکت معنى که مملکت آنست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید