شماره ١٤١: باغ و صحرا با سهى سروان نسرين برخوشست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
باغ و صحرا با سهى سروان نسرين برخوشست
خلوت ومهتاب باخوبان مه پيکر خوشست
غنچه چون زر دارد ار خوش دل بود عيبش مکن
راستى را هر چه بينى در جهان با زر خوشست
کاشکى بودى مرا شادى اگر دينار نيست
زانکه با دينار وشادى ملکت سنجر خوشست
چون خليل ار درميان آتش افتادم چه باک
کاتش نمرود ما را با بت آذر خوشست
ايکه مى گوئى مرا با ماهرويان سرخوشيست
پاى در نه گر حديث خنجرت در سر خوشست
بى لب شيرين نبايد خسروى فرهاد را
زآنکه شاهى با لب شيرين چون شکر خوشست
گر چمن خلدست ما را بى لبش مطلوب نيست
تشنه را در باغ رضوان برلب کوثر خوشست
هر کرا بينى بعالم دل بچيزى خوش بود
عاشقانرا دل بياد چهره دلبر خوشست
باده در ساغر فکن خواجو که بر ياد لبش
جام صافى برکف و لب بر لب ساغر خوشست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید