شماره ١٢٨: گفتمش روى تو صد ره ز قمر خوبترست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گفتمش روى تو صد ره ز قمر خوبترست
گفت خاموش که آن فتنه دور قمرست
گفتم آن زلف و جبينم بچنين روز نشاند
گفت کان زلف و جبين نيست که شام و سحرست
گفتم اى جان جهان از من مسکين بگذر
گفت بگذر ز جهان زانکه جهان بر گذرست
گفتمش قد بلندت بصنوبر ماند
گفت کاين دلشده را بين که چه کوته نظرست
گفتمش خون جگر چند خورم در غم عشق
گفت داروى دلت صبر و غذايت جگرست
گفتمش درد من از صبر بتر مى گردد
گفت درد دل اين سوخته دلمان تبرست
گفتمش ناله شبهاى مرا نشيندى
گفت از افغان توام شب همه شب دردسرست
گفتمش کار من از دست تو در پا افتاد
گفت اين سر سبک امروز ز دستى دگرست
گفتمش کام دل خسته خواجو لب تست
گفت شک نيست که کام دل طوطى شکرست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید