شماره ١١٨: هر که او ديده مردم کش مستت ديدست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر که او ديده مردم کش مستت ديدست
بس که برنرگس مخمور چمن خنديدست
مردم از هر طرفى ديده در آنکس دارند
که مرا مردم اين ديده حسرت ديدست
ايکه گفتى سر ببريده سخن کى گويد
بنگر اين کلک سخن گو که سرش ببريدست
گوئى ان سنبل عنبرشکن مشک فروش
بخطا مشک ختن بر سمنت پاشيدست
زان بود زلف تو شوريده که چونرفت به چين
شده زنجيرى و بر کوه و کمر گرديدست
سر آن زلف نگونسار سزد گر ببرند
که دل ريش پريشان مرا دزديدست
خبرت هست که اشکم چو روان مى گشتى
در قفاى تو دويدست و بسر غلتيدست
دم ز مهر تو زنم گر نزنم تا بابد
که دلم مهر تودر عهد ازل ورزيدست
هر چه در باب لب لعل تو گويد خواجو
جمله در گوش کن اى دوست که مرواريدست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید