شماره ١٠٥: جان ما بر آتش و گيسوى جانان تافتست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
جان ما بر آتش و گيسوى جانان تافتست
سنبلش در پيچ و ما را رشته جان تافتست
آن دو افعى سياه مهره بازش از چه روى
همچو ثعبان برکف موسى عمران تافتست
جادوى مردم فريب او چو خوابم بسته است
زلف هندويش چرا نعلم بدانسان تافتست
گر نمى خواهد که ما را رشته جان بگسلد
آن طناب چنبرى بهر چه چندان تافتست
مهر رخسار تو در جان من شوريده دل
همچون ماه چارده در کنج ويران تافتست
آن بنا گوش دل افروزست يا مه يا چراغ
کز شب زلف تو چون شمع شبستان تافتست
باده پيش آور که از عکس مى و مهر رخت
در دلم گوئى که صد خورشيد تابان تافتست
بنده تا دست طلب در دامن عشق تو زد
هرگزت روزى زغفلت سر ز فرمان تافتست ؟
همچو زلفت کار خواجو روز و شب آشفته بود
با تو گر يک روز روى از مهر و پيمان تافتست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید