شماره ١٠٣: کارم از دست دل فرو بستست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کارم از دست دل فرو بستست
عقلم از جام عشق سرمستست
زلف او در تکسرست وليک
دل شوريده حال من خستست
با دلم کس نمى کند پيوند
بجز از حاجبش که پيوستست
هر کجا در زمانه دلبنديست
دل در آن زلف دلگسل بستست
يا رب اين حورى از کدام بهشت
همچو مرغ از چمن برون جستست
با منش هر که ديد مى گويد
فتنه بنگر که با که بنشستست
عجب از سنبل تو مى دارم
که چه شوريده زبر دستست
دل ريشم چو در غمت خون شد
مردم ديده دست ازو شستست
گرچه بگسسته ئى دل از خواجو
بدرستى که عهد نشکستست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید