شماره ٨٩: شوريده ئيست زلف تو کز بند جسته است

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شوريده ئيست زلف تو کز بند جسته است
خط تو آن نبات که از قند رسته است
آن هندوى سيه که تواش بند کرده ئى
بسيار قلب صف شکنان کو شکسته است
گر زانک روى و موى تو آشوب عالمست
ما را شبى مبارک و روزى خجسته است
هر چند نيست با کمرت هيچ در ميان
خود را به زر نگر که چنان بر تو بسته است
با من مکن به پسته شيرين مضايقت
آخر نه شهر جمله پر از قند و پسته است
دانى که برعذار تو خال سياه چيست
زاغى که بر کناره باغى نشسته است
من چون ز دام عشق رهائى طلب کنم
کانکس که خسته است بتيغ تو رسته است
گفتم که چشم مست تو خونم بريخت گفت
يک لحظه تن بزن که بخسبد که خسته است
خواجو چنين که اشک تو بينم ز تاب مهر
گوئى مگر که رشته پروين گسسته است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید