دلبرا سنبل هندوى تودر تاب چراست
زين صفت نرگس سيراب تو بيخواب چراست
چشم جادوى تو کز باده سحرست خراب
روز و شب معتکف گوشه محراب چراست
نرگس مست تو چون فتنه ازو بيدارست
همچو بخت من دل سوخته در خواب چراست
مگر از خط سياه تو غبارى دارد
ورنه هندوى رسن باز تو در تاب چراست
جزع خون خوار تو گر خون دلم مى ريزد
مردم ديده من غرقه خوناب چراست
از درم گر تو بر آنى که برانى سهلست
اين همه جور تو با خواجو ازين باب چراست