شماره ٥١: اى چشم نيم خواب تو از من ربوده خواب

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى چشم نيم خواب تو از من ربوده خواب
وى زلف تابدار تو بر مه فکنده تاب
بر مه فکنده برقع شبرنگ روز پوش
مه را که ديد ساخته از تيره شب نقاب
روزم شبست بيتو و چون روز روشنست
کان لحظه شب بود که نهان باشد آفتاب
خورشيد را بروى تو تشبيه چون کنم
کو همچو بندگان دهدت بوسه بر جناب
بر روى چون مه ار چه بتابى کمند زلف
بارى به هيچ روى ز من روى بر متاب
گفتم مگر بخواب توان ديدنت وليک
دانم که خواب را نتوان ديد جز بخواب
يک ساعتم از آن لب ميگون شکيب نيست
سرمست را شکيب کجا باشد از شراب
چشمم بقصد ريختن خون دل مقيم
افکنده است چون سر زلفت سپر بر آب
در آرزوى روى تو خواجو چو بيدلان
هر شب بخون ديده کند آستين خضاب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید