شماره ٣٥: آن ماه مهر پيکر نامهربان ما

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آن ماه مهر پيکر نامهربان ما
گفت اى بنطق طوطى شکرستان ما
وقت سحر شدى بتماشاى گل بباغ
شرمت نيامد از رخ چون گلستان ما
در باغ سرو را ز حيا پاى در گلست
از اعتدال قد چو سرو روان ما
برگ بنفشه کز چمن آيد نسيم او
تابيست از دو سنبل عنبر فشان ما
آب حيات کز ظلماتش نشان دهند
آبيست پيش کوثر آتش نشان ما
مائيم فتنه ئى که در آخر زمان بود
ور نى کدام فتنه بود در زمان ما
بنمود چشم مست و بر مزم عتاب کرد
کاخر چنين بود غمت از ناتوان ما
در باغ وصل اگر نبود چون تو بلبلى
کم گير پشه ئى ز هماى آشيان ما
ميکرد در کرشمه به ابرو اشارتى
يعنى گمان مبر که کشد کس کمان ما
کس با ميان ما نکند دست در کمر
الا کمر که حلقه شود برميان ما
خواجو اگر چه در سر سوداى ما رود
تا باشدش سرى سر او و آستان ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید