شماره ١٦٤

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
بانگ ما کبک است خرمن را بخرمن باز ده
ايکه مى گفتى خريدارم کنون آواز ده
روزگار خنده غفلت گذشت اى کبک من
دل بدندان گير و تن در چنگل شهباز ده
اى فلک صيدى که افکندى بتيرت کشته شد
بوسه بر دست اين صياد حکم انداز ده
ميتوان غماز عيب مردمان بود اى ظريف
گر ظريفى عيب خود را عرصه غماز ده
گفتگوى سر وحدت را بصد ره کرده
بال صوفى را بدست جنبش پرواز ده
شکر ما کن دوست را عرفى و جانها برفشان
کز تو جان خواهد نميگويد که در دم باز ده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید