شماره ١٦٢

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
از سفر مى آئى و تاراج حسرت کرده
کاروان حسن يوسف نيز غارت کرده
در کجاهست اينچنين معموره انصاف ده
شهر دلها ديده را يغماى راحت کرده
چون گوارا نيستى اى غم چرا در کام ما
همچو آسايش پياپى بى حلاوت کرده
شاد بادا روحت اى مجنون که هنگام وفا
در حق من درد بيدرمان نصيحت کرده
اين صفا اسلاميانرا نيست اى زاهد مکن
بامغان در سومنات امروز طاعت کرده
ذره دنيا بصد جان ميفروشم بيع کن
اى که از بى مايگى اظهار همت کرده
عرفى از ننگ شريکان لب فرو بستن خطاست
چون توانى ترک شهرت کن که شهرت کرده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید