کعبه بى ذوق است و يارانرا وداعى ميکنيم
مژده اهل دير را کانجا وداعى ميکنيم
گر حديث عشق کم گوئى تو با آسودگان
جاى منت هست تحقيق صداعى ميکنيم
زهر کو خون جگر کو شهد ناب و شير چند
صبر دشوار است با رضوان نزاعى ميکنيم
در سماع اى شيخ موج از آستين ما بريز
در شهادتگاه او ما هم سماعى ميکنيم
شيوه هاى زاهدان گر در شمار دين بود
غم مخور عرفى که ما هم اختراعى ميکنيم