شماره ٨٧

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
مردم و دارد جمال او دلم روشن هنوز
نور مى بارد ز نخل وادى ايمن هنوز
بوى پيراهن دماغ پير کنعان ميگزد
ورنه باد مصر دارد بوى پيراهن هنوز
بسکه دوش از ردود دل کاشانه را پر کرده ام
خاک گشت و روشنائى نيست در گلخن هنوز
بعد مردن بين که از صبح ازل معشوق و عشق
روبهم تازند نى دستست و نى دامن هنوز
در بهاران مى وزد باد نشاط انگيز ليک
يک گلى زين باغ نشگفته است در گلشن هنوز
حرف مسند گاه جم عرفى مياور بر زبان
با چنان مستى که ميدانى ره گلخن هنوز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید