شماره ٨٣

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
گر محبت حمله بر ناموس کفار آورد
برهمن را سبحه در گردن ببازار آورد
در ميان گريه مستانه غرقم شحنه کو
تا شراب آلوده مستم برسردار آورد
گر خجل باشد زايمان لذت کفرش حرام
عابدى کش زلف او در قيد زنار آورد
زين که عالم کفر گيرد کى درآرد سربه تيغ
گردل شيداى موسى تاب ديدار آورد
قحط حسن چون توئى بگشود برقع لاجرم
روزگار هجر يوسف را ببازار آورد
عابدان گويند با شب زنده دارى فيضهاست
کو کسى کين مژده از دلهاى بيدار آورد
عجز را ذوقيست عرفى تا شدم زنهار جوى
ورنه کو زخمى که از در دم بزنهار آورد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید