شماره ٥٨

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
دل خانه درين عالم بيگانه نگيرد
قاصد بديارى که رودخانه نگيرد
دل خوش کن مردان خرابات بود عشق
عشاق در کعبه و بتخانه نگيرد
معنى بدلم باز شد اما بزبانم
اين گنج روان جاى بويرانه نگيرد
بگشا لب ميگون که لب شهد فروشم
آفاق بشيرينى افسانه نگيرد
کم نيست که از توبه پشيمان شود عرفى
گو سبحه ميند از دو پيمانه نگيرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید