شماره ٥٦

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
زننگ عافيت بازم دل شرمنده ميسوزد
نه از دل گريه ميجوشد نه برلب خنده ميسوزد
چراغى روشنست از عشق او در مجمع هستى
کز آواز فروغش ميگدازد بنده ميسوزد
نه تنها عشق سوزد ساکنان ملک هستى را
دراين طوفان آتش رفته و آينده ميسوزد
مکن بر عزت خود تکيه عرفى شرط عشقست اين
که اکثر آبروى گوهر ارزنده ميسوزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید