مکتب طبيعت

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
فريب رهزن ديو و پرى تو چون نخورى
که راه آدم و حوا زده است ديو و پرى
به پرده دارى شب بود عيب ما پنهان
ولى سپيده دمان ميرسد پرده درى
سرود جنگل و درياچه سنفونيهايى است
برون ز دايره درک و رانش بشرى
به باغ چهچه سحر بلبلان سحر
به کوه قهقه شوق کبکهاى درى
زمينه ايست سکوت از براى صوت و صدا
ولى سکوت طبيعت ز بان لال و کرى
از آن زمان که دلم در به در ترا جويد
حبيب من چه دلى داده ام به در به درى
سرشک و ديده جمال تو مى نمايندم
يکى به آينه سازى دگر به شيشه گرى
به تير عشق تو تا سينه ها سپر نشود!
چه عمرها که به بيهوده مى شود سپرى
پناه سايه آزادگى است بر سر سرو
که جور اره نبيند به جرم بى ثمرى
تو شهريار، به دنبال خواجه رو تنها
که اين مجامله هم برنيامد از دگرى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید