طور تجلى

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
شب به هم درشکند زلف چليپائى را
صبحدم سردهد انفاس مسيحائى را
گر از آن طور تجلى به چراغى برسى
موسى دل طلب و سينه سينائى را
گر به آئينه سيماب سحر رشک برى
اشک سيمين طلبى آينه سيمائى را
رنگ رؤيا زده ام بر افق ديده و دل
تا تماشا کنم آن شاهد رؤيائى را
از نسيم سحر آموختم و شعله شمع
رسم شوريدگى و شيوه شيدائى را
جان چه باشد که به بازار تو آرد عاشق
قيمت ارزان نکنى گوهر زيبائى را
طوطيم گوئى از آن قند لب آموخت سخن
که به دل آب کند شکر گويائى را
دل به هجران تو عمريست شکيباست ولى
بار پيرى شکند پشت شکيبائى را
شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه وگل
شمع بزم چمنند انجمن آرائى را
صبح سرمى کشد از پشت درختان خورشيد
تا تماشا کند اين بزم تماشائى را
جمع کن لشکر توفيق که تسخير کنى
شهريارا قرق عزلت و تنهائى را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید