بمانيم که چه

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
سايه جان رفتنى استيم بمانيم که چه
زنده باشيم و همه روضه بخوانيم که چه
درس اين زندگى از بهر ندانستن ماست
اين همه درس بخوانيم و ندانيم که چه
خود رسيديم به جان نعش عزيزى هر روز
دوش گيريم و به خاکش برسانيم که چه
آرى اين زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشيم و به عزيزان بچشانيم که چه
دور سر هلهله و هاله شاهين اجل
ما به سرگيجه کبوتر بپرانيم که چه
کشتى اى را که پى غرق شدن ساخته اند
هى به جان کندن از اين ورطه برانيم که چه
بدتر از خواستن اين لطمه نتوانستن
هى بخواهيم و رسيدن نتوانيم که چه
ما طلسمى که قضا بسته ندانيم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانيم که چه
گر رهايى است براى همه خواهيد از غرق
ورنه تنها خودى از لجه رهانيم که چه
ما که در خانه ايمان خدا ننشستيم
کفر ابليس به کرسى بنشانيم که چه
مرگ يک بار مثل ديدم و شيون يک بار
اين قدر پاى تعلل بکشانيم که چه
شهريارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانيم که چه



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید