دستم به دامانت

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
نه وصلت ديده بودم کاشکى اى گل نه هجرانت
که جانم در جوانى سوخت اى جانم به قربانت
تحمل گفتى و من هم که کردم سال ها اما
چقدر آخر تحمل بلکه يادت رفته پيمانت
چو بلبل نغمه خوانم تا تو چون گل پاکدامانى
حذر از خار دامنگير کن دستم به دامانت
تمناى وصالم نيست عشق من بگير از من
به دردت خو گرفتم نيستم در بند درمانت
اميد خسته ام تا چند گيرد با اجل کشتى
بميرم يا بمانم پادشاها چيست فرمانت
چه شبهائى که چون سايه خزيدم پاى قصر تو
به اميدى که مهتاب رخت بينم در ايوانت
دل تنگم حريف درد و اندوه فراوان نيست
امان اى سنگدل از درد و اندوه فراوانت
به شعرت شهريارا بيدلان تا عشق ميورزند
نسيم وصل را ماند نويد طبع ديوانت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید