آشيان عنقا

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
زين همرهان همراز من تنها توئى تنها بيا
باشد که در کام صدف گوهر شوى يکتا بيا
يارب که از دريا دلى خود گوهر يکتا شوى
اى اشک چشم آسمان در دامن دريا بيا
ما ره به کوى عافيت دانيم و منزلگاه انس
اى در تکاپوى طلب گم کرده ره با ما بيا
اى ماه کنعانى ترا ياران به چاه افکنده اند
در رشته پيوند ما چنگى زن و بالا بيا
مفتون خويشم کردى از حالى که آن شب داشتى
بار دگر آن حال را کردى اگر پيدا بيا
شرط هوادارى ما شيدائى و شوريدگيست
گر يار ما خواهى شدن شوريده و شيدا بيا
در کار ما پروائى از طعن بدانديشان مکن
پروانه گو در محفل اين شمع بى پروا بيا
کنجى است ما را فارغ از شور و شر دنياى دون
اينجا چو فارغ گشتى از شور و شر دنيا بيا
گر شهريارى خواهى و اقليم جان از خاکيان
چون قاف دامن باز چين، زير پر عنقا بيا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید