درياچه اشک

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
طبعم از لعل تو آموخت در افشانيها
اى رخت چشمه خورشيد درخشانيها
سرو من صبح بهار است به طرف چمن آى
تا نسيمت بنوازد به گل افشانيها
گر بدين جلوه به درياچه اشگم تابى
چشم خورشيد شود خيره ز رخشانيها
ديده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که نديد
مخمل اينگونه به کاشانه کاشانيها
دارم از زلف تو اسباب پريشانى جمع
اى سر زلف تو مجموع پريشانيها
رام ديوانه شدن آمده درشان پرى
تو به جز رم نشناسى ز پريشانيها
شهريارا به درش خاک نشين افلاکند
وين کواکب همه داغند به پيشانيها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید