سيل روزگار

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
لبت تا در شکفتن لاله سيراب را ماند
دلم در بيقرارى چشمه مهتاب را ماند
گهى کز روزن چشمم فرو تابد جمال تو
به شبهاى دل تاريک من مهتاب را ماند
خزان خواهيم شد ساقى کنون مستى غنيمت دان
که لاله ساغر و شبنم شراب ناب را ماند
بتا گنجينه حسن و جوانى را وفايى نيست
وفاى بى مروت گوهر ناياب را ماند
بدين سيماى آرامم درون درياى طوفانيست
حذر کن از غريق آرى که خود غرقاب را ماند
بجز خواب پريشانى نبود اين عمر بيحاصل
کى آن آسايش خوابش که گويم خواب را ماند
سخن هرگز بدين شيرينى و لطف و روانى نيست
خدا را شهريار اين طبع جوى آب را ماند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید