نى محزون

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
امشب اى ماه به درد دل من تسکينى
آخر اى ماه تو همدرد من مسکينى
کاهش جان تو من دارم و من مى دانم
که تو از دورى خورشيد چها مى بينى
تو هم اى باديه پيماى محبت چون من
سر راحت ننهادى به سر بالينى
هر شب از حسرت ماهى من و يک دامن اشک
تو هم اى دامن مهتاب پر از پروينى
همه در چشمه مهتاب غم از دل شويند
امشب اى مه تو هم از طالع من غمگينى
من مگر طالع خود در تو توانم ديدن
که توام آينه بخت غبار آگينى
باغبان خار ندامت به جگر مى شکند
برو اى گل که سزاوار همان گلچينى
نى محزون مگر از تربت فرهاد دميد
که کند شکوه ز هجران لب شيرينى
تو چنين خانه کن و دلشکن اى باد خزان
گر خود انصاف کنى مستحق نفرينى
کى بر اين کلبه طوفان زده سر خواهى زد
اى پرستو که پيام آور فروردينى
شهريارا گر آئين محبت باشد
جاودان زى که به دنياى بهشت آئينى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید