حالا چرا

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
آمدى جانم به قربانت ولى حالا چرا
بى وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئى و بعد از مرگ سهراب آمدى
سنگدل اين زودتر مى خواستى حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فرداى تو نيست
من که يک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنينا ما به ناز تو جوانى داده ايم
ديگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با اين عمرهاى کوته بى اعتبار
اينهمه غافل شدن از چون منى شيدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زير افکنده بود
اى لب شيرين جواب تلخ سربالا چرا
اى شب هجران که يک دم در تو چشم من نخفت
اينقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پريشان مى کند
در شگفتم من نمى پاشد ز هم دنيا چرا
در خزان هجر گل اى بلبل طبع حزين
خامشى شرط وفادارى بود غوغا چرا
شهريارا بى جيب خود نمى کردى سفر
اين سفر راه قيامت ميروى تنها چرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید