کاروان بى خبر

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
کاروان آمد و دلخواه به همراهش نيست
با دل اين قصه نگويم که به دلخواهش نيست
کاروان آمد و از يوسف من نيست خبر
اين چه راهيست که بيرون شدن از چاهش نيست
ماه من نيست در اين قافله راهش ندهيد
کاروان بار نبند شب اگر ماهش نيست
ما هم از آه دل سوختگان بى خبر است
مگر آئينه شوق و دل آگاهش نيست
تخت سلطان هنر بر افق چشم و دل است
خسرو خاورى اين خيمه و خرگاهش نيست
خواهم اندر عقبش رفت و بياران عزيز
بارى اين مژده که چاهى بسر راهش نيست
شهريارا عقب قافله کوى اميد
گو کسى رو که چو من طالع گمراهش نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید